پری دریایی

برای تازه شدن دیر نیست.

پری دریایی

برای تازه شدن دیر نیست.

خاطرات طنز والیبالی1

حوصله سر رفتن 

---- سعید:بچه ها حوصله ام سر رفته:| 

سید:هفت سنگ بازى کنیم؟ 

سامان:اسم فامیلى ؟ 

شهرام:لى لى خوبه؟ 

مهدى:بالا بلندى خوبه؟ 

سامان:انگرى بردز؟ 

فرهاد:خوب شما اینقدر بیکارین بیایین باهم بریم ماسک مو بخریم 

امیر:فرهاد خودتو خفه کردى این ماسک مو 

فرهاد:باشه اصن بیا خوبى کن:| 

سعید:هیسسسسس...بابا نخواستیم الان کواچ میاد میگه ماسسسسسسک موووو 

میلاد:خب بابا بیایین بریم یکارى کنیم 

سعید:ااااا؟نه تورو خدا؟تنها فک کردى یا کسى کمکت کرد 

میلاد:راستشو بخوایین عادل کمکم کرد 

عادل:|...چرا منو قاطى بحث میکنى؟ 

سعید:بیایین سر به سر کواچ بذاریم 

فرهاد:جرئت دارررررى برو طرف کواچ...با موهام لهت میکنم 

سعید:باشه...بشین جو نگیر نشو 

پوریا:بچه هاااااا... 

سید:بله؟چیه؟کارى پیدا کردى؟ 

پوریا:کار که زیاده...کسى نیس که تن به کار بده 

سعید:مثلا؟ 

پوریا:لباس من رو تختمن...این خانومه نیومده ببرشون بشورنشون...یکى پاشه همت کنه بشورشون 

همه:|||||| 

پوریا:)))) 

کواچ هرکى لباسا پوریا رو شست مال منم اینجان اینارو هم ببره بشوره 

سعید:نوکر بابات غلام سیاه 

کواچ:ما تو صربستان نوکر سیاه نداشتیم 

سامان:برو بابا...نوکر گیر اورده! 

کواچ:هرکى بشوره تمرین کمتر میدم 

سید:کسى جرئت داره به لباس هاى کواچ بزنه 

پوریا:بشین ببینیم بابا...من داشتم میرفتم لباسامو بشورم گفتم لباس هاى کواچ رو هم بشورم 

سعید:من یه سرگرمى میخواستم شما چى میگین 

سامان:صدا نشنوم...هرکى دست بزنه به لباس هاى کواچ خونش ریختس... 

فرهاد:یا میدینشون به من یا فتنه به پا میکنم(باچشمک و یواش)میگم ماسک مو... 



http://www.volleyballists.ir

اینم به خاطر ملیکا

اینم به خاطر ملیکا








اگه اولشو نمیخونی سعی کن خط آخرشو بخونی:

اگه اولشو نمیخونی سعی کن خط آخرشو بخونی:

.

.

.

.

.

.

.

*•.¸.•*بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِیمِ*•.¸.•*

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ۩۞ اللَّهُ الصَّمَدُ ۞لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ۞وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ۞

۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞

*•.¸.•*بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِیمِ*•.¸.•*

۞ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ۞ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ ۞وَ مِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ۞وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ ۞ وَ مِنْ شَرِّحَاسِدٍ إِذَا حَسَد

۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞

*•.¸.•*بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِیمِ*•.¸.•*

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس مَلِکِ النَّاس إِلَهِ النَّاس مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاس الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاس

۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞


بعضیا حاضرن هر چرتى رو بزارن تو پستاشو اما از نشر قرآن خجالت میکشن

خدایا هرکى کپى کرد رو عاقبت به خیر کن

کیمیا جان تولدت مبارک.

تولدتـــــ مبارکـــ

ایشالا یه سال دیگه پر از سلامتی داشته باشی

زیر کامیون نری…سرطان نگیری

فلج نشی…سکته نزنی

درد بی درمان هم نگیری

کلا همه جوره بهت هیچ مرضی نرسه

بازم تولدت مبارک !!



یه گل دارم فلفلیه! مثل بهاره اما قلقلیه! دوسش دارم فراوان گل من کنارم بمون تولد تولد تولدت مبارک گل نازم



کیمیا جان تولدت مبارک.


یه سری عکس داغ



سید جان... بزغاله آخه؟؟؟؟؟ زیر عکس نوشته : بالاخره روزای سخت تموم شد...




فرهاد خان در لاهیجان چقد داره بهشون خوش میگذره... خوش باشین همیشه



اینم عادل خان...

اینم کادو برای یکی از بهترین دوستام پنجشنبه تولدش بود.


اسمش کیمیاست.


تولدت مبارک.اینم کادوی من ولی مجازی




داستان جالب « آرایشگر و خدا »

داستان جالب « آرایشگر و خدا »

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردند. وقتی به موضوع خدا رسید آرایشگر گفت: «من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.»

مشتری پرسید: «چرا باور نمی کنی؟»

آرایشگر جواب داد: «کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.»

مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده و ظاهرش هم کثیف و به هم ریخته بود. مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: «میدونی چیه! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.»

آرایشگر گفت: «چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم. همین الان موهای تو را کوتاه کردم.»

مشتری با اعتراض گفت: «نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که بیرون است با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.»

آرایشگر گفت: «نه بابا! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.»

مشتری تاکید کرد: «دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد!»

منبع:yekibood.ir



سایت سرگرمی,داستانهای آموزنده

شما بگین این دختر یا پسر؟!

شما بگین این دختر یا پسر؟!


شما بگین این دختر یا پسر؟!-www.jazzaab.ir