شخصی از خدا دو چیز خواست……
یک گل و یک پروانه……
اما چیزی که به دست آورد
یک کاکتوس و یک کرم بود……
غمگین شد.با خود اندیشید شاید خداوند من را
دوست ندارد و به من توجهی ندارد……
چند روز گذشت……
از آن کاکتوس پر از خار گلی زیبا روییده شد و
آن کرم تبدیل به پروانه ای شد……
اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید
به او اعتماد کنید………
خارهای امروز گلهای فردایند……
اووووووف ! پس مال خیلی قبله
آره بابا.
really ?!?!
من آخه چیم که دوس داشتی باهام صمیمی بشی ؟!
منظورت از پارسال سال 94 ؟!؟! یا 93 ؟!
اوایل سال هفتم.
راستی یادم رفت که بگم اون یارو چقدر بیکار بود که گل و پروانه خواست !
حالا تو به این کارا کاری نداشته باش.برو تو جو عرفانیش
هیچ وقت نمیشه اون چیزی رو که میخوای بدست بیاری !
اگر از تمام وجود بخوای میشه.مثلا من پارسال می خواستم دوست صمیمی تو بشم که شدم(چون از تمام وجودم می خواستم.)
آره من دیدم تو کتاب
این متن تو کتاب انتخاب برتر ادبیاتم بود
واقعااااااااااااا؟؟؟