قبل از بازی المان و ایران 2
چه ها به سیتی سنتر میرسن و از ماشین پیاده میشن بادیگاردها با اون خانم
راهنما هم از ماشین پیاده میشن و میان کنار بچه ها سعید که تازه گوشیو قطع
کرده و حسابی از دست همه عصبانیه میگه:دلیل اینکه انقدر حرف میزدین چی
بود؟!!
مجتبی:من که لال بودم همش زیر سر این میلاد بود
سعید : من که گفتم هر کی میخواد زر زر کنه پیاده شه.اصلا نفهمیدم چی گفتم.
شهرام با دست یه مغازه رو نشون میده و میگه : ایول خودشه این همون کاپشنیه که من میخوام.
سید : غلط کردی .مال خودمه. و سریع میره سمت مغازه هه.شری هم میره که یهو
خانم راهنما میدوه به سمتشون ومیگه : no no , it's not appropriate for u.i
know better one .
سید : ok ,i just want to take a look at it.
خانم راهنما : no trust on me .
شهرام برمیگرده به سعید میگه : من نخوام به " تراست " کنم کیو باید ببینم ؟
سعید : نه شهرام این یه چیز میدونه که داره میگه.بیاین بریم فعلا .
سید : بابا فقط میخوام ببینمش نمیذاره.
میلاد: بیاین بابا بریم مث این بچه ها دارن سر یه کاپشن دعوا میکنن،بعد به من میگن بچه
سید رو به میلاد:بچه اگه تو هم کاپشنیو که چند ساله داری دنبال مدلش میگردی اتفاقی تو یه مغازه ببینیش همین کارو میکردی
مهدی:بیاین بریم دیگه
بازم بچه ها دو سه تا مغازه دیگه انتخاب میکنن واسه خرید ولی اون خانم راهنما نمیذاره خرید کنن
همین موقع امیر یه چرم فروشی میبینه میره سمتش و رو به بچه ها میگه:بچه ها
بیاین بریم اینجا. کمربنداش قشنگه که دوباره اون خانمه میاد جلوی امیر و
میگه : I have a better place for u .
سیدبا صدای بلند میگه : د لامصب این جای بهتر کجاست ؟
امیر رو به سعید : سعید میزنم تو دهنشا.بهش بگو خفه شه.از اون موقع تاحالا 10 تا مغازه رفتم نمیذاره چیزی بخرم.
خانم راهنما لبخند می زنه.
سعید با خنده رو به خانم راهنما میگه k , let him try it.������
مجتبی : نه داداش ببین با زن جماعت باید اینجوری حرف بزنی .بیا اینور تا بهت بگم :
ببین خانم گایدر(راهنما ) .ما اومدیم اینجا شاپینگ. پلیز دونت تل آس وات تو دو وات نات تو دو.
فرهادم میاد جلو و بازوی کاپی رو میگیره ومیگه : look at this. this is
saeed marouf . he is very khashen .age he asabani beshe , will get your
pache.pas bezar ma kharidemouno bokonim.�������������� ����
خانم راهنما میگه : I cant get what u mean well.ok buy what u want !and I will help u how much i can.
شهرام : ااه کمک نمیخوایم آقا جون نمیخوایم.
همه راه میفتن .
سید : من میخوام ببینم کی اینو راهنما کرده ؟این اصلا به فکر اقتصاد کشورش نیس .مشتری رو میپرونه.
فرهاد : تا تقی به توقی میخوره میگه : ������i have better place.I have better place
عادل : فکر کنم توهم زده بیچاره هی توذهنش جاهای بهتر میاد.
سعید که توفکره میگه : آقا من یه غلطی کردم توش موندم. من همین جا از همتون عذرمیخوام .یکی منم از دست این نجات بده
مجتبی : خوشم میاد زود به غلط کردن میفتی !
یهو شهرام سرجاش می ایسته ومیگه :بچه ها...اون آسانسورو میبینین ؟ منم میبینم ! ولی شاید اون زنه نبینه !
امیر: فکرشم نکن ،شیشه ایه خره میبینتمون آبرومون میره.