پری دریایی

پری دریایی

برای تازه شدن دیر نیست.
پری دریایی

پری دریایی

برای تازه شدن دیر نیست.

شعر شوق از فروغ فرخزاد

یاد داری که ز من خنده کنان پرسیدی

چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز؟

چهره ام را بنگر تا بتو پاسخ گوید

اشک شوقی که فرو خفته به چشمان نیاز

چه ره آورد سفر دارم ای مایه عمر؟

سینه ای سوخته در حسرت یک عشق محال

نگهی گمشده در پرده رؤیائی دور

پیکری ملتهب از خواهش سوزان وصال

چه ره آورد سفر دارم … ای مایه عمر؟

دیدگانس همه از شوق درون پر آشوب

لب گرمی که بر آن خفته به امید و نیاز

بوسه ای داغتر از بوسه خورشید جنوب

ای بسا در پی آن هدیه که زیبنده تست

در دل کوچه و بازار شدم سرگردان

عاقبت رفتم و گفتم که ترا هدیه کنم

پیکری را که در آن شعله کشد شوق نهان

چو در آئینه نگه کردم، دیدم افسوس

جلوه روی مرا هجر تو کاهش بخشید

دست بر دامن خورشید زدم تا بر من

عطش و روشنی و سوزش و تابش بخشید

حالیا … این منم این آتش جانسوز منم

ای امید دل دیوانه اندوه نواز

بازوان را بگشا تا که عیانت سازم

چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز

نظرات 3 + ارسال نظر
کیمیا چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 11:47 http://girlishly.blogfa.com

متنت تو حلقمممممممممممممم

توحلقت

مجتبی جمعه 21 خرداد 1395 ساعت 22:07 http://nikeghbal.ir

سپاسگزارم از انتخابت.
فروغ همیشه زنده و در دل ما هست.

بله واقعا.

melika جمعه 21 خرداد 1395 ساعت 22:07 http://2mvz5041.blogfa.com

با تشکر !
زیبا بود خواهرم

خواهش میکنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد